یکبار اینجا نوشته بودم که مدت ها طول کشید تا من معنی یک مصرع را بفهمم. هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسد آرزو کنم که شنیدن این آهنگ برایم بی معنی باشد :

"کاش ای تنها امید زندگی میتوانستم فراموشت کنم ."

ولی نتوانستم و نمی توانم . فکر کنم عاقبت آمد به سرم از آن چه می ترسیدم. پسرکِ مغرور و آهنیِ درونم بر حال نزارش زار می زند که نه جرات پیش رفتن دارد و نه توان پا پس کشیدن .

 

"کاشکی هرگز نمیدیدم تورا ."

 

گفتم قبل رفتن کاری کن که از دستت ناراحت شوم تا شاید جایِ خالیت حس نشود لبخند زد - از همان لبخندهایی که دیدن چالِ لپش قبلم را از جا می کند و نفسم را به شماره می انداخت . روی چالِ لپش تعصب داشتم حس می کردم کسی قبل از من کشفش نکرده . که البته حق هم داشتند . برق آن چشم ها مگر هوش و حواس به سر کسی باقی می گذاشت.؟  من توان دیدن چشم هایش را نداشتم از خود بیخود میشدم فقط لب هایش را نگاه می کردم که طعم عسلش با همین نگاه هم کامم را شیرین می کرد. این شد که من یک روز شدم کاشف چالِ لپ هایش . - لبخند زد و گفت من که تو را خیلی اذیت کردم و من از خدا خواستم که این لحظه تا ابد ادامه پیدا کند .

 

پ ن : تو نیستی و جایِ خالیت از همه ی آن هایی که هستند زیباتر است .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ryan Islam and shia عایق بندی پنجره ها در زمستان با پلاستیک عایق پنجره نظام پرستاری امیدیه/رامشیر آرکوف دانلود تحقیق 44532305 تعمیرات آیفون تصویری غرب|شمال تهران Katie حرف های موثق! وبگاه جامع معماری و سازه هوشمند جهان